ما را ببخش ای آفریدگارِ ما و ماه!
ما را ببخش اگر ماه را میبینیم و چشم از تو میبندیم که زادگاه روشناییهای بیدریغ جهانی.
اگر ماه را بی اندازه دوست میداریم و تو را تنها دوست میداریم.
اگر ماه را پژواک در پژواک میخوانیم و تو را تنها میخوانیم.
اگر ماه را بلافاصله میشنویم و تو را تنها میشنویم.
ما را ببخش که اگر دست ما بود، ماه را در روزنامهای میپیچیدیم و به خانه میبردیم، میبوسیدیم و روی تاقچهی اتاق میگذاشتیم، کنار شمعدان و آینه و قرآن،تا به نور ماه آیههای تو را قرآن به قرآن ورق بزنیم.
ما را ببخش
وقتی تو از جان خویش در جمال هستی میدمی و ما چهرههای زیبا را به ماه مانند میکنیم.
وقتی در آب، عکس رُخ تو میافتد و ما گمان میکنیم ماه به میهمانی ماهیان آمده است.
وقتی تبسم تو به موجهای ریز و آرام اقیانوسها رنگ میدهد و ما گمان میکنیم ماه لبخند میزند.
وقتی روح تو در سیبها حلول میکند و ما گمان میکنیم ماه خود را میان شاخههای درختان باغ پنهان کرده است.
وقتی اثر انگشتهای نقرهایات بر شیشهها میافتد و ما گمان میکنیم ماه پیشانی به پیشانی پنجرهها گذاشته است.
وقتی عطوفت تو آبشار میشود و ما گمان میکنیم نور ماه از شانههای خستهی کوه سرازیر است.
وقتی که رد گامهای تو بر صخرهها مینشیند و ما گمان میکنیم ماه به هیئت مسافری از کوهپایهها گذشته است.
وقتی که حرفهای تو مثل پرندگان سبکبال از آسمان گستردهی شب عبور میکنند و ما گمان میکنیم ماه قصیدهای سروده است با واژههای روشن و زلال.
وقتی سرنوشت آبها را تو تعیین میکنی و ما گمان میکنیم در جزر و مدّ نهرها دست ماه در کار است.
وقتی صدای تو در دشتهای بیکران میپیچد و ما گمان میکنیم ماه برای مزرعهی آفتابگردانها ترانه میخواند.
وقتی نگاه تو زادگاه رودخانههای جهان است و ما گمان میکنیم ماه رودها را به آبهای بزگ پیوند میزند.
وقتی تو در صراحت واژهها خیمه میزنی و ما گمان میکنیم ماه در لهجهی ایلیاتی دو بیتیها اتراق کرده است. وقتی تو شکوفههای شب زندهدار را از تاریکی شب به تابش شبنم میرسانی و ما گمان میکنیم ماه پلکهای شبزدهاش را باز کرده است.
وقتی تو ابرها را به چیدن ستارهها میفرستی و ما گمان میکنیم ماه اسبهای قبیلهی خود را در فرادشتهای آسمانی تازانده است.
وقتی چراغ شقایقها را تو روشن میکنی و ما گمان میکنیم ماه به چیدن لالههای معطر بر شانههای زمین فرود آمده است.
وقتی تو از رگ گردن به ما نزدیکتری و ما گمان میکنیم اگر دست دراز کنیم ماه را از شاخههای شب خواهیم چید.
وقتی به اشارهی تو دُرناهای مهاجر مسیر خویش را به سمت شرقیترین نواحی آسمان خواهند یافت و ما گمان میکنیم چراغ راه را ماه در چشمهایشان روشن کرده است.
وقتی تو در تداوم بارانها نقش داری و ما گمان میکنیم ماه از پس ابرهای بارآور، به آبیاری گندمزارها مشغول است.
… وقتی تو… و ما گمان میکنیم ماه… گمان میکنیم… ما را ببخش ای ماه آفرینِ ماه!
بسیار عالی و زیبا نوشتید
قلم توانایی دارید
سپاس از شما